از جوانی ام گله دارم
متن های عاشقانه
قطار مى رود... تو مى روى... تمام ايستگاه مى رود... و من چقدر ساده ام... كه سال هاى سال در انتظار تو...كنار اين قطار رفته ايستاده ام... و همچنان به نرده هاى اين ايستگاه رفته تكيه داده ام...
نظرات شما عزیزان:
یه سری لباسارو دیگه نمیشه پوشید
یه سری غذاها دیگه از گلوت پایین نمیرن
خاطرات امونت نمیدن
امان از این خاطرات !!!
نوبت به ماکه رسیدقلم افتاد...
دیگرهیچ ننوشت!
خط تیره گذاشت وگفت:
توباش اسیرسرنوشت...
گــفــتم: آنــکــه بــا دعـایــی بـیـایــد بــه نـفـریـنـی مـیــــرود ...
خـواسـتــی بــیــایــی بــا دُعــا نـیــا بــا دل بـیــا....
فقط چند ساعت....
ميخواهم بدانم آنكه تمام دنياي من است ......
در دنيايش چ سهمي دارم !!!!!!!!!!!!!!!
جای ردپای اورا نگاه کند...
کـــــﮧכر آלּ شکـستـــنِ כِل...
پـــیـــگــــــــــرכِ قــــــــانـــــــونـــی نـــــــכارد..
.....که برنمیگردی تو هیچوقت
نمی خواهم داشته باشمت ...نترس
فقط بیا
در خزان یادم کمی قدم بزن
تا ببینمت
دلم برای راه رفتنت تنگ شده
و بوســــیدن لب هایِ تـــــــــو رو...
همون لحظه هایی که تو یک عالمه مــَــرد می شی...
و مــَـــــن یک عالمه زَن...
همانند قصه سیگار پیرمردیست
که سالهاست میگوید نخ آخر است
بی شک قلب تو نورش بی انتهاست...
Power By:
LoxBlog.Com |